معنی کارگردان فیلم مکس
حل جدول
سامان مقدم
مکس
فیلمی از سامان مقدم
فیلمی با بازی فریبا متخصص
بازیگر فیلم مکس
فرهاد آئیش
مکس بورن
برنده نوبل فیزیک در سال 1954 میلادی
مکس فردیناند پروتس
برنده نوبل شیمی در سال 1962 میلادی
لئون مکس لیدرمن
برنده نوبل فیزیک در سال 1988 میلادی
لغت نامه دهخدا
مکس. [م ُ](اِخ) موضعی است در ارمنستان از ناحیت بسفرجان به نزدیک قالیقلا.(ازمعجم البلدان). قصبه ای است در ولایت وان، ناحیتی است کوهستانی.(از قاموس الاعلام ترکی).
مکس. [م َ ک ِ](اِ) به معنی باج و دستوری و راهداری و امثال آن باشد و آن را مکیس هم می گویند.(برهان). رسوم و دستوری و باج و راهداری و مانند آن.(ناظم الاطباء). عربی است.(حاشیه ٔ برهان چ معین). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
مکس. [م َ](ع اِ) باج و عشر.(منتهی الارب)(آنندراج). باج و خراجی که راه داران می گیرند. ج، مکوس.(ناظم الاطباء). باج.(از اقرب الموارد). مالی که از تجار در مراصد گیرند. گمرک. عوارض. باج.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا): این خطاب با اصحاب مکس است، عشار را می گوید که بر سر راه نشیند و مردم را ترساند و باج ستاند.(کشف الاسرار ج 3 ص 675). این صدّ از سبیل از بهر آن گفت که در مکس که عشار ستاند قطعافتد سبیل را.(کشف الاسرار ج 3 ص 676). || دراهم که در بازار از بایع می گرفتند در جاهلیت یا دراهم که عامل صدقه بعد از فراغ از صدقه می گیرد.(منتهی الارب)(آنندراج)(از ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). در مصباح آمده:مکس غالباً به معنی آنچه اعوان سلطان به ستم در موقع خرید و فروش گیرند گفته شود.(از اقرب الموارد).
- صاحب المکس، مَکّاس و در حدیث است: «لایدخل صاحب المکس الجنه».(اقرب الموارد).و رجوع به مَکّاس و مکوس شود.
|| رسوم. و رجوع به مَکِس شود. || زیان. || ستم و ظلم.(ناظم الاطباء). ||(مص) تشویش کردن در بیع.(آنندراج)(ازمنتهی الارب)(از ناظم الاطباء). || کم نمودن ثمن.(منتهی الارب)(آنندراج)(از اقرب الموارد). کم کردن قیمت و بها را.(از ناظم الاطباء). || گرد آوردن مال را.(آنندراج)(از منتهی الارب). || باج بستدن و جبایت کردن.(زوزنی). باج وخراج گرفتن.(منتهی الارب)(آنندراج)(ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد)(ازدزی ج 2 ص 606). || زیان آوردن.(منتهی الارب)(آنندراج). || ستم کردن.(منتهی الارب)(آنندراج)(از ناظم الاطباء)(ازاقرب الموارد). || کم کردن چیزی را.(از ناظم الاطباء).
کارگردان
کارگردان. [گ َ] (نف مرکب، اِ مرکب) کسی که کارها را روبراه میکند. مدیر. سرکار: رجل ٌ قلب، مردی کارگردان. (محمودبن عمر ربنجنی). || در تداول امروز بکسی گویند که نمایشنامه ها را به روی صحنه می آورد: کارگردان سینما و تآتر و تبلیغات. || ج، کارگردانان: کارگردانان مجلس.
فرهنگ فارسی هوشیار
تشویش کردن، دربیع، باج و خراج گرفتن و بمعنی حق گمرکی
فرهنگ معین
گرد آوردن مال، باج گرفتن، زیان آوردن. [خوانش: (مَ) [ع.] (مص ل.)]
فرهنگ عمید
باج، عوارض گمرکی،
اصطلاحات سینمایی
کارگردان عنصر خلاق ومدیر اصلی خلق فیلم است ومجموعه عوامل فیلم با هدایت وی وظایفشان را با هماهنگی انجام می دهند. مهمترین وظیفه ی کارگردان، انتخاب درست بازیگران، دکوپاژ صحیح وبازی گرفتن درست از بازیگران است.
معادل ابجد
776